رندان تشنه لب
این شعر و تصنیف زیبای اون رو همه ی ما حداقل یک بار خوندیم و شنیدیم شعری زیبا از مهرداد اوستا : وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به گوش کمتر کسی رسیده:! مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف میشود. در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان میشود. و در نامه ای از مهرداد اوستا میخواهد که او را ببخشد. اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را میسراید..
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج میگذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج میدهد.
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر میشوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی میکنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند. ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود . تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار میبیند…
بله نامزد اوستا فرح دیبا بود ..
حالا یک بار دیگه شعر رو بخونید ….:(
قالب ساز آنلاین |